اهورااهورا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

وروجک بابا و مامان

وروجک من

 1391/9/29   سلامممممممممممممم به شیطون بلای خودم خوبی جیگر مامان؟ دلم برات یه چوکولو شده امروز آخرین روز 7 ماهگیته عزیزم بی تابم تا لحظه بغل کردنت زودتر برسه و من کلی تورو بخورم و بوس کنم و فشار بدم   عزیز دلم دیروز وقت چکاب دکتر داشتیم نمیدونی چقدر خسته شدیم واقعا هلاک شدیم تا نوبتمون برسه ههههههههههههه عزیزم تو راه داخل  ماشین که بودیم ماشین خیلی تکون میخورد و تو برای اعتراض به این حالت ویبره هر از گاهی یه لگد میزنی و یه گوشه از شمک مامانو فشار میدادی قربونت برم من عشقم منم همش زیر زیرکی میخندیدم به وروجک خودم ...
29 آذر 1391

هفته 30 بارداری

-هفته  27 تا 30 بارداری در ماه هفتم بارداری ،تقریبا همه قسمتها ایجاد شده اند. فرزند شما خیلی شلوغ میکند، شکلک می سازد ،سکسکه می کند،گریه  می کند،لگد می زند و باآرنج به شکم شما می کوبد. -هفته 27 بارداری - شبکه عصبی گوش کامل می شود. - جنین مقداری تنفس دارد و اگرچه در آب نفس می کشد و نه در هوا،این تمرین خوبی برای ریه آنهاست. - چون شبکیه چشم هنوز کامل نشده ،مشکلی بنام رتینوپاتی نوزاد نارس در نوزادانی که در این سن بطور نارس متولد می شوند ،ایجاد می شود. -هفته 28  بارداری - بافت مغزی به تکامل ادامه می دهد. - بچه شروع به رویادیدن می کند. - چشمها باز و بسته می شود. - بچه در فواصل منظم می...
24 آذر 1391

اواخر 7 ماهگی

        تاریخ 91/9/23                                  سلام عشقم سلام پسر قشنگم   سلام نفسم وای که چقدر بی طاقت شدم دلم برات جیک زده چقدر زمان دیر میگذره همش دلم میخواد بشینم و بی خودی گریه کنم مامانی کلی تنبل شده حال و حوصله هیچ کاری رو ندارم عزیزم همش به تو فک میکنم پس کی میای پیشم؟ تو هم 3-4 روزه که تکونات متفاوت ...
23 آذر 1391

خاطرات جنین

عزیزم این مطلب رو تو اینترنت دیدم و خیلی خوشم اومد دوس داشتم اینجا برات بنویسمش   شروع تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کرم و فعلا برای مسکن رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه !!!!!!!!! اظهار وجود هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد. زندان گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک...
23 آذر 1391

سومين سونوگرافي به روايت بابا

سلام عزيز دلم. هفته قبل با ماماني رفتيم تا دوباره ببينيم تو چه وضعي هستي تا كلي كيف كنيم . منظورم همون سونو هستش. من هر موقع وقت سونو مياد، كلي خوشحال ميشم (مامانتو كه نگو). اين سري آقاي دكتر از همون اول كه دستگاهو گذاشت رو شيمك مامانيت، حركت قلب كوچيكت معلوم بود. يه حس عجيبي بهم دست داد كه نميشه بيانش كرد، زندگي و حركتو به راحتي ميشد فهميد. همش چشمم تو مانيتور بود كه قسمت هاي ديگه بدنتو ببينم (ولي خودمونيم تشخيصشون خيلي سخته ). به آقاي دكتر گفتم كه ببخشيد ولي اصلا نمي تونم تشخيص بدم چي به چيه، مامانت به زور جلو خنده شو گرفت. آقاي دكتر هم مثل آقا معلما شروع كرد به نشون دادن دست و پاي كوچولوت و ... . من و مامانت هم با ذوق نگا...
18 آذر 1391

ویار 2

  پسر قشنگم سری قبل ویارم رو تا 4ماه برات نوشتم الانم تا 7 ماهگی رو مینویسم ببینم از این به بعد چه تغیراتی میکنم   عزیزم از وقتی وارد 5ماه شدیم من انار خیلی دلم میخواست و میخواد و تقریبا هر روز میخورم گلابی هم خیلی دوس دارم+نارنگی    ماهی هم دلم میخواد و یه چیز عجیب اینکه دوباره مرغ میخورم خودشم الان حدود 2 یا 3 هفته میشه خداروشکر دیگه حالم ازش بهم نمیخوره تو ترشی ها هم ترشی بادمجون شکم پر رو خیلی دوس دارم که مادرجون( مامان گلم) دستش درد نکنه امسالم مثل هر سال همه ترشی هامونو درست کرد ...
7 آذر 1391

7ماهگی

سلام حاصل عشق من وبابایی وجودم،پسرم،پاره تنم،جیگرم،عزیزم،مهربونم،بهترینم،نفسم همه کسم دل مامانی برات یه ذره شده بود عزیزم حالا که برات مینویسم خدارو شکر سرماخوردگیم خوب شده و حالم بهتره   خاله های مهربونی هستن که همشون نگران ما بودن و ما ازشون کمال تشکرو قدردانی رو داریم پسر قشنگم واسه ویزیت ماه پیش که رفتم دکتر وزن اضافه نکرده بودم و به خاطر سرماخوردگیم 2کیلو هم از وزنم کم شده بود تو وقت مریضیم خیلی خیلی کم تکون میخوردی عزیزم منم همش نگرانت بودم و میترسیدم دارو ها رو زیاد مصرف کنم عزیز دلم دکتر برام سونو نوشته بود منم گفتم سر فرصت با بابا جونت ...
1 آذر 1391
1